بلاک چین به کجا می رود؟ – قسمت دوم
زمانی بود که پخش هر فیلم و ویدئو منحصرا در اختیار صدا و سیما بود
و اکنون پیشرفت بشری در قالب انبوه زدایی و انحصار زدایی، تک تک مردم را توانا ساخته که خود هر کدام یک صدا و سیما باشند.
پیشرفت بشری ما را توانا ساخته که هر کدام برای خود یک تلویزیون، یک رادیو و یک رسانه ی مستقل باشیم.
دیگر هیچ مرکزی، انحصار رسانه را ندارد. رسانه توزیع شده و از تجمع انبوه به در آمده است.
این همان حرکت پیشرفت بشری به سمت “انبوه زدایی” است.
تکنولوژی Decentralization انحصار صدا و سیما و هر مرجع رسانه ای دیگر در هر جای دنیا را در هم شکسته است.

هیچ زمانی تعداد خرده کیش ها و خرده ادیان در جوامع بشری به این حد نبوده است.
در سراسر دنیا هر کس که فکری به ذهنش رسیده، یک خرده کیش جدید با قوانین و تفکرات نو ایجاد کرده است.
در همین تهران خودمان آنقدر حلقه ی کیهانی و کهکشانی (!) وجود دارد که تعجب را بر می انگیزد.
یک نفر با یک وردی “سردرد” ها را معالجه می کند.
یک نفر دیگر با استفاده “سنگ پا” توانایی درمان دیابت را کسب کرده است!
و دیگری با استفاده از امواج کیهانی، زندگی جدیدی به همگان نوید می دهد.

 هیچ کدام هم همدیگر را قبول ندارند و ادعا دارند که حرف حق تنها نزد ایشان است و بس
(عجیب آنکه همه ی این خرده کیش ها شعار عشق و دوستی و محبت دارند و در عین حال عملا در حال پاره کردن و دریدن یگدیگرند).

حال اگر به آرامی افق دید را بالاتر بریم، وقتی که خوب نگاه می کنیم در عین کثرت، وحدتی در انبوه این عقاید می یابیم :
اینها تماما در جهت پیشرفت بشری و “انبوه زدایی” و “مرکز زدایی” از ایمان و عقاید است.
همچنان جهت پیشرفت بشری به سمت انبوه زدایی و Decentralization ثابت باقی مانده است.

مرحوم “بلز پاسکال” در شاهکار فلسفی خود کتاب Pense’es خداوند را از طریق محاسبات آماری ثابت می کند.
و در یک استدلال جالب بر پایه ی حساب آمار و احتمالات نتیجه می گیرد که چنانچه “فقط یک درصد و نه بیشتر” حق با حضرت مسیح بوده باشد
و خداوند وجود داشته باشد، آنوقت کاملا عقلانی خواهد بود که نتیجه بگیریم بهترین و پرسودترین کار دنیا، اعتقاد به خداوند است
و با عمل به همان یک درصد احتمال، سعادت ابدی را بجای عذاب ابدی برای خود خریده ایم.

آن مرحوم البته محاسبات آماری خود را با این آکسیوم (یا اصل موضوع) انجام داده بود که در دنیا جز مسیحیت کیش و آیین دیگری نباشد.
بدون شک اگر می خواست در حال حاضر و با این همه عقاید و خرده کیش های مختلف در جهان محاسبات خود را انجام دهد، خود یکی از طرفداران پرو پا قرص تمرکز زدایی یا Decentralization می شد.

اکنون که به طور مختصر با “انبوه زدایی” و سوگیری جهت پیشرفت بشری آشنا شده ایم
پر بیراه نیست که فکر کنیم جهت تغییر بانک ها و موسسات مالی نیز به سوی انبوه زدایی و تمرکز زدایی خواهد بود.
به این معنی که بانک ها انحصار خود را از دست بدهند
و به زودی “هر کس بانک خودش را داشته باشد” و درست مثل ایام قدیم، پولش را در بالش زیر سر بگذارد و با خیال راحت بخوابد.
منتها این بار دیگر، پول مورد نظر، همیان پر از سکه ی طلا و نقره نیست. بلکه ارز دیجیتال و رمز نگاری شده است.

شکی نیست که هیچ دولتی و هیچ بانک مرکزی در هیچ کجای دنیا، چنین تغییری را برنتابد.
چه کسی از محدود شدن اختیاراتش خوشحال می شود؟
کدام نهاد انحصاری از انحصار زدایی خوشحال می شود؟
همانطور که پزشکان در مقابل “هیبت زدایی” سریال “در حاشیه” ساکت ننشستند.
همانطور که صدا و سیما بارها جلوی پای سایت های رقیب مانند “آپارات دات کام” و امثال آن سنگ انداخت
طبیعی است که هر بانک مرکزی نیز در مقابل این ایده که “هر کس بانک خودش باشد” ساکت نخواهد نشست.

روند پیشرفت بشری، اما راه خود را یافته است.
پیشرفت بشری همانند رودخانه ای ست که در جهت خود می رود و هر گونه پایداری را در هم می شکند.
لائو تزو – حکیم معروف چینی (که از قضا پزشک هم بود) – 2500 سال قبل گفت که مثل پولادی باش که دور آن پنبه پیچیده اند.
یعنی در ظاهر نرم باش و در باطن سخت.
در این صورت مثل آب خواهی بود و هیچ چیز در جهان یارای جلوگیری از رفتن و شدن تو را ندارد.

اکنون تکنولوژی بلاک چین دقیقا همان تمثیل لائو تزو را به ذهن متبادر می سازد.
بلاک چین نیز همان پولادی است که دور آن پنبه پیچیده اند.
این تکنولوژی دقیقا همانند آب راه خود را از میان موانع مختلف باز می کند و پیش می رود.
بلاک چین و فرزندان کوچک آن “بیت کوین” و دیگر کریپتو کوچولوها در حال جا انداختن این امکان هستند که “هر کس می تواند بانک خود را داشته باشد”
بدون اینکه به بانک های رنگارنگ احتیاجی باشد.
بلاک چین در حال انبوه زدایی و Decentralization از بانک ها و سیستم های عریض و طویل مالی جهان است.

 

 بلاک چین دولتی و تضاد فلسفی

فرهاد مقدم سلیمی و آینده بلاک چین - قسمت دوم

فلسفه ی بلاک چین بر اساس تمرکز زدایی، مرجعیت زدایی و در یک کلام Decentralization بنا شده است.
بنابراین هر گونه تلاش “دولت” ها جهت استفاده از آن عقیم خواهد ماند، به این دلیل ساده که عموم دولت ها بر پایه ی تمرکز و مرجعیت شکل گرفته اند.
یک دولت در مسیر تمرکز گرایی حرکت می کند و بلاک چین در جهت تمرکز زدایی .
طبعا این دو هیچ گاه نمی توانند در کنار هم قرار گیرند.

 یک نمونه ی شکست طرح دولتی بلاک چین در زمینه ی کریپتوکارنسی ها، “پترو” ارز رمزپایه ی ساخت دولت ونزوئلا ست.
دولت ونزوئلا با هدف دور زدن تحریم ها و جذب سرمایه اقدام به صدور اولین ارز رمزپایه ی دولتی کرد.
اما طبق شواهد موجود این اقدام یک شکست کامل بوده است (لااقل تا کنون).
در آخرین اقدام، دولت ونزوئلا حاضر شد نفت خود را حتی با 30 درصد تخفیف به هند بدهد و در عوض “پترو” بگیرد
که شرکت خریدار هندی حتی با 30 درصد تخفیف نیز حاضر به انجام این معامله نشد.
سی درصد تخفیف در خرید نفت، خیلی زیاد است.
وقتی کسی با چنین میزان تخفیف هم کریپتوی شما را نمی خرد، یعنی کریپتوی شما شکست خورده است.

سیستمی که بلاک چین قرار است صحت و امنیت – INTEGRITY – آن را تامین کند، یک سیستم توزیع شده – DISTRIBUTED – یا غیر متمرکز – DECENTRALIZED – است.
یک تعریف ساده برای سیستم DECENTRALIZED این است که هیچ گاه نمی توان آن را با فشردن یک دکمه خاموش یا روشن کرد.
با این تعریف ساده به خوبی می توان متوجه شد که یک بلاک چین دولتی، اصلا بلاک چین نیست.
بلاک چینی که دولتی باشد، یعنی که کلید روشن و خاموش آن دست دولت است
(چون اصولا هچ دولتی در دنیا اینقدر آزاد اندیش نیست که بخواهد کلید روشن و خاموش سیستم خود را توزیع کند و یا دست کس دیگری بسپارد).
وقتی هم که کلید خاموش و روشن یک سیستم دست دولت باشد، آن سیستم هر چیزی می تواند باشد، جز یک سیستم DECENTRALIZED .

 شفافیت، اصل اول بلاک چین است .
اگر شفافیت نباشد، سیستم Integrity ندارد و وقتی یک سیستم Integrity نداشته باشد، اصولا یک سیستم بلاک چین نیست.
یکی از علل شکست “پترو” که ارز رمز پایه ی دولت ونزوئلاست، همین عدم شفافیت است.
هیچ کس نمی داند چه مقدار از این کریپتو عرضه شده است و کی عرضه شده است.
هیچ گونه شفافیتی در کار نیست.
اصولا اگر دولت ونزوئلا می خواست شفاف باشد و شفاف عمل کند، کارش به راه اندازی کریپتوکارنسی نمی کشید.
دولتی که شفاف نیست، بهتر است وارد کریپتو کارنسی نشود.
چون هیچ کس به دنبال سرمایه گذاری غیر شفاف نمی رود.

 بانک مرکزی ونزوئلا مدتهاست که میزان پول چاپ شده در کشور (نقدینگی) و بسیاری متغیرهای اقتصادی دیگر را اعلام نکرده است.
در چنین فضای غیر شفافی، “پترو” در حقیقت یک کریپتوکارنسی نیست، بلکه واحد پول جدیدی است در کنار واحد پول رسمی کشور (بولیوار) با این تفاوت که پشتوانه ی واحد پول رسمی، طلاست (یا شاید یک زمانی طلا بوده است) و واحد پول غیر رسمی (پترو) قرار است که پشتوانه ی نفت داشته باشد.
طبعا وقتی امکان خرید و فروش نفت در بازار هست، کسی در پی استفاده از پترو نخواهد بود.

یک از ملزومات کریپتو ها، امکان MINING آنهاست. یعنی که هر کس که عضو بلاک چین باشد، باید بتواند آن کرپیتو را تولید کند.
لیکن چنانچه یک کریپتو دولتی باشد، ماینینگ آن کریپتو به معنی چاپ پول و دخالت در کار بانک مرکزی خواهد بود.
چنین کاری در هیچ جای دنیا پذیرفته نیست و بنابراین اصولا یک کریپتوی دولتی، یا امکان پذیر نیست و یا بمثابه شیر بی یال و دم و کوپالی است که امکان MINING ندارد.
(البته برخی کریپتوها – مثل بیترولیوم  – اصولا امکان ماینینیگ ندارند و صد البته دولتی هم نیستند!)

یکی از امکانات کریپتوکارنسی ها، این است که می توانند در شرایطی برای مقاصد پولشویی استفاده شوند.
وقتی یک دولت از کریپتوکارنسی استفاده می کند، طبعا پنج نیت در نظر خواهد داشت:

  1. جبران کسری بودجه با خلق پول (از طریق فروش کریپتو)
  2. خلق یک پول جدید با واحد دلار که بتواند Devaluation ارز ملی را به خاطر عطش تورم انتظاری التیام بخشد
  3. مقابله با هژمونی دلار
  4. پولشویی بین المللی
  5. دور زدن تحریم ها

 

فرهاد مقدم سلیمی